محمد تاج‌احمدی

مطالب منتشر شده در مطبوعات

محمد تاج‌احمدی

مطالب منتشر شده در مطبوعات

اکتبر غم‌انگیز

در مسیر تاریخ 
اکتبر غم انگیز


نویسنده: محمد تاج احمدی*

یکصدسال پیش در شبی از شب های ماه سرد اکتبر، سکوت شهر پتروگراد با صدای گام های ناهماهنگ گروهی از مردان مسلح شکست. بین آنها همه قشری بودند؛ از سرباز گرفته تا کارگر و کشاورز و حتی نویسنده و روشنفکر. این گروه انقلابی موفق شد ظرف چند ساعت شهر را تسخیر و تمام پل ها، معابر، دوایر دولتی، تلگرافخانه ها و خطوط ارتباطی را قطع کند. تاریخ روسیه و حتی جهان در حال ورق خوردن بود و این رازی بود که احتمالاً تنها دو نفر می دانستند: «ولادیمیر ایلیچ لنین» و دوستش «لئون تروتسکی»
    این دو همراه دیرین، با تیزهوشی در جریان فرسایش توان منتقدان و مخالفان در روسیه آشفته، شور رادیکالیسم را با کمک گروهی موسوم به «انقلابیون حرفه ای» زنده نگه داشتند و برای پیشبرد هدف خود به تقابل جدی با جریان های میانه رو کمونیست(منشویک) پرداختند. آنها تنها راه دستیابی به آرمان دیکتاتوری پرولتاریا را یکدست کردن جامعه می دانستند.
    لنین با همین منطق بلشویک ها را به رادیکالیزه کردن جنبش انقلابی و اعمال گسترده خشونت تشویق می کرد. او پس از شورش اکتبر 1917 سنتی را پایه گذاشت که تا به امروز به عنوان یکی از شیوه های گسترش و بقای حکومت های تمامیت خواه به کارگرفته می شود: سرکوب جامعه مدنی.
    
    اما لنین چگونه این کار را کرد؟
    احتمالاً پاسخ این پرسش را ایوان کلیما داده است. به باور او سرکشی در مقابل قوانین رایج اجتماعی و تلاش برای تغییر دستوری و سرکوبگرانه آنها، بیش از آنکه ریشه های پیچیده اجتماعی و سیاسی داشته باشد، از دلایلی کاملاً انسانی نشات می گیرد. از نیاز جاه طلبانه جوانان آرمانخواه به تغییرات فوری قوانینی که خود آنها را بنیان نگذاشتند. این جوانان مغرور ریشه تبعیض ها را در همین قوانین و سنت های محافظه کارانه می دانند و به گفته کلیما: «ایدئولوژی ها به این جوانان کمک می کنند برای توجیه سرکشی درمقابل گفتمان های محافظه کار مسلط راه حل بیابند.» این جوانان بودند که در اکتبر 1917 با کمک انقلابیون لنین توانستند پایه حکومت کمونیستی را در روسیه مستحکم کنند. آنها می خواستند کنترل سرنوشت شان را خود به دست گیرند نه پیرمردهای محافظه کار شوراها.
    
    سیاست ارعاب
    «غرض این نیست که دادرسی قانونی جای ارعاب را بگیرد...اقراربه چنین واقعیتی به معنای فریب خود یا دیگران خواهد بود! بلکه ارعاب باید محکم بر اصلی بنیادی استوار شود و صورت قانونی به خود گیرد.» ممکن است امروزه چنین توصیه هایی را خجالت آور بدانیم اما 95 سال پیش «لنین» آن را در نامه ای برای کمیسر دادگستری وقت نوشت که مشغول تدوین پیش نویس قانون مجازات کیفری بود.
    برخی می گویند ما باید مبنا را آثار قلمی لنین قرار بدهیم و نه شیوه حکومتگریش را. هرچند اگر به این اصل هم پایبند باشیم در واقعیت ماجرا تغییری به وجود نخواهد آمد. واقعیتی که ماکسیم گورکی در پاییز 1921 (یعنی چندماه پس از نگارش نامه لنین به کمیسر دادگستری شوروی) در یادداشتی خطاب به رومن رولان نوشت: «حالم خوب نیست. بیماری ام عود کرده اما آنچه تحملش دشوارتر است، بیماری اندوهبار روح است. طی هفت سال گذشته در روسیه صحنه های غم انگیز بسیاری دیده و از سرگذرانده ام. آنچه ماجرا را اندوهبارتر می کند، این است که علت این رخدادهای تراژیک نه شور ناشی از [تحقق] اراده، بلکه محاسبات احمقانه و بی رحمانه متعصبان و ترسوهاست. هنوز هم با شور و شوق به سعادت بشر در آینده ایمان دارم اما رنج هایی که مردم مجبورند بابت امیدهای زیبایشان تحمل کنند، مرا رنجور و آشفته می کند.»
    لنین با اینکه خود بر شانه های مردم سوار شده و به رهبری رسیده بود، برای دستیابی به ناکجا آباد سوسیالیستی، به سرکوب شدید جامعه مدنی و فردیت انسان ها پرداخت. هرچند که امثال استالین و مائو در تحقق این امر (یعنی یکدست کردن جامعه) جباریت و بی رحمی بیشتری از خود نشان دادند. اما همان ها نیز در ادامه مسیری قدم گذاشتند که لنین آن را آغاز کرد.
    به باور آیزیابرلین «عطش دانستن به خاطر خود دانستن، شوق خلق اثر هنری و التذاذ از زیبایی و کشف حقیقت بی چشمداشت دیگر، تعقیب و پیگیری آرمان ها و غرائز و ارزش های فردی و فطری انسان ها و چیزهایی از این دست که جامعه و حکومت را پذیرای تفاوت و تنوع در عقاید و باورها می کند، مانعی مهم برسر دستیابی به سوسیالیسم واقعی و شایسته لعن و نفرین است.»
    در ایدئولوژی لنینیستی امتیازات و رانت ها باید از کسانی که با گفتمان مسلط (آرمان دیکتاتوری پرولتاریا) مخالفت دارند، سلب شود و حق حکومت و بهره مندی تنها از آن کسانی ا ست که ایدئولوژی تمامیت خواهانه را پذیرفته باشند. در مقابل افرادی نظیر دوتوکویل، رابرت پانتام، آیزیا برلین و فیلسوفان لیبرال تقویت جامعه مدنی و آموختن «فن انجمن کردن» را مهم ترین عامل برای زدودن سایه دیکتاتوری از سرجامعه می دانند.
    این درحالی است که لنین و اسلافش، پس از انقلاب اکتبر درست در نقطه مقابل این ایده به سرکوب بیمارگونه جامعه مدنی پرداختند. به قول اسلاونکا دراکولیچ «آنها [کمونیست ها] هرچیزی را که از آن سر درنمی آوردند نفی و نابود می کردند.» سازمان های امنیتی و تفتیش عقاید برای بررسی همه چیز به شکلی افراطی هرآنچه را که عامل بروز تفاوت و هویت فردی می شد نابود می کردند. 11 سال بعد از قیام اکتبر کار به جایی رسیده بود که یک انجمن روسی متشکل از استادان دانشگاه و علاقه مند به یونان باستان را منحل و اعضایش را به اردوگاه های کار اجباری فرستادند درحالی که در فهرست اتهامات آنان «خیرمقدم گفتن و خداحافظی به زبان یونانی» به عنوان یکی از مصادیق جرم قید شده بود!
    
    
    *پژوهشگر تاریخ
    
این مطلب پیشتر در روزنامه ایران منتشر شده بود
http://www.iran-newspaper.com/Newspaper/Page/6648/History/13/0
 روزنامه ایران، شماره 6648 به تاریخ 30/8/96، صفحه 13 (تاریخ)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد