نویسنده : * محمد تاجاحمدی
من همین اندک اصول اخلاقی را که میشناسم از عرص فوتبال و صحن تئاتر آموختهام که برای من دانشکدههایی واقعی باقی خواهند ماند.”آلبرکامو”
حال که جام جهانی از تب و تاب خود افتاده شاید بتوان فرصتی مهیا کرد تا به آنچه «ورزش» اش میخوانند دقیقتر نگاه کنیم.
خانه ای محقر را تصور کنید در سیصد مایلی ریودوژانیرو. درسال 1950 و روزشانزدهم جولای. مردی میانسال بههمراه رفقا و فرزند نهسالهاش در حال گوش دادن مسابقه فینال جامجهانی بین اروگوئه و تیم ملی کشورشان برزیل بودند. آنروزها هرکسی تلوزیون نداشت و پیگیری مسابقات برای بیشتر مردم یا از طریق روزنامهبود یا رادیو! برزیل آن بازی را باخت اما این شکست یک شکست معمولی نبود! شکستی بود که بهآن لقب “فاجعه هیروشیمای برزیل” داده شد. بعد از اتمام بازی دوستان آن مرد میانسال از خانهاش رفتند. و همسر آن مرد در تلاش بود شوهر گریانش را دلداری دهد. آن بچه نه سال بعد از بازی به اتاق خواب پدرومادرش رفت و درمقابل عکس نمادین عیسی مسیح اشکریزان گلایه کرد: چراداریم مجازات میشویم؟” البته که جوابی نیامد اما بعد از آن احساسی عمیقتر از یاس در وجودش نطفه بست.پسرک نه ساله که حال کمی با دنیای بیرحم واقعیت آشنا شده بود، پیش پدرش رفت و حرفی زد که بعدها خودش هم نمیتوانست بگوید از کجا آورده بود. وقتی دستهای کوچکش را دور بازوی پدر حلقه زد و باصدایی بغضآلود گفت: «طورینیس پدر! من خودم یهروز جامجهانی رو واسه تو میارم! اینو بهت قول میدم!» وبعدها آن پسرک9ساله به قولش عمل کرد. ادسونآرانتس دوناسیمنتو تبدیل شد به یکی از نمادهای سهگانه برزیل: قهوه؛سامبا،پله!متن فوق برداشتی خلاصه از کتابیست که پله در سال جاری میلادی منتشر کرده و دراین کتاب درمورد شرایط اجتماعی،سیاسی جامعه و نسبت عواطف جمعی و آرکیتایپ مردم در عرصه فوتبال شرح مفصلی ارائه دادهاست. اشکهای مردم برزیل به جهانیان نشان داد که در آنجا فوتبال فقط یکبازی نیست! پله درهمین کتابش بهنقل از یک انسانشناس برزیلی میگوید:”شکست مقابل اروگوئه، بزرگترین تراژدی تاریخ برزیل مدرن است. چرا که در ما این باور را نهادینه کرد که ما ملتی بازنده هستیم”. و حال سوال اینجاست آیا تاریخ بازهم تکرار شده؟
روزهایی که جام جهانی برگزار میشود و تب فوتبال همهجا را فراگرفته، عدهای از چهرههای روشنفکر و فرهیخته ما با اعلام انزجار از این اتفاق آن را به ابتلاء تودهها به ابتذال، سطحی نگری، بیعاطفگی و حتی خودباوری کاذب تعبیر میکنند. خیلی از آنها میگویند دلیل اینهمه هیجان نسبت به سرنوشت یک «بازی» (و فقط یک بازی) را نمیفهمند. آنهم بازیای که الزاما برنده و بازنده ندارد و گاهی میتواند مساوی و بسیار کسل کنند تمام شود. پس این همه هیجان کاذب برای چیست؟ خب از آنجا که غالب دوستان فیلسوف و اهل معرفت با مفاهیم انتزاعی سروکار دارند و بعضاً به دردهای معرفتی مبتلا هستند اصلا نمیتوانند دلیل علاقهی هیجانی مردم به این «بازی» را درک کنند! تناقضات معرفتی، اختلاف طبقاتی، مباحث تئوریک، مشکلات اجتماعی، تبعیضهای طبقاتی و جنسیتی و... دغدغههاییست که از نظر این دوستان اولیتر است.اگر بحث برسر سلیقه و نپسندیدن یک «بازی» باشد، میتوان این دوستان را محق دانست.همانطور که نگارنده هیچ تعلق خاطری نسبت به کشتی ندارد. اما اگر بدنبال این نفی فوتبال توجیهات روشنفکرانه مسلسل وار ردیف شود آنگاه است که باید با این حضرات انتلکتوئل مخالفت کرد.
یک بخش از مسائل مرتبط با فوتبال به بیرون از مستطیل سبز و استادیومها مربوط میشود. وبخشی دیگر در درون زمین. در ایام جام جهانی، کتابفروشیها، سینماها، گالریها، تئاترشهر و خلاصه هرآنچه به فرهنگ و هنر مرتبط است با کسادی مواجه میشود. و مردم بهجای پرداختن به این مسائل ترجیح میدهند تخمه، اجیل و تنقلات بخرند و ولو شوند پای تلویزیون و چشمهایشان یک توپ گرد را دنبال کند. تازه جوانان و خورههای فوتبال زیادی هم وجود دارند که با تمام سختیها و مشقات در سرما و گرما بعضاً با کلی هزینه عازم استادیوم ها میشوند تا بازیها را از نزدیک نگاه کنند.
فرق فوتبال در امریکای لاتین و خیلی از کشورهای درحال توسعه و جهان سوم با غرب سرمایه دار و توسعه یافته در این مقال شکل میگیرد. بسیاری از مردم و حتی دولتمران جهان سومی شرایط تبعیضآمیز و بهرهکشی غرب را عامل عقب ماندگی خود میدانند. و معتقدند که در شایستگی برای توسعه و ترقی هیچ کم از غربیها ندارند. اینجاست که در دهکدهی جهانی دوباره مرزها شکل میگیرد و توده بیشکل به بازتولید «هویت» خود میپردازد. بسیاری از این کشورهای جهان سومی و حتی بلوکهای کمونیستی میخواسته و میخواهند برتری خود را نه در میدان جنگ و سیاست بلکه در زمین فوتبال به رخ بکشند. میل به پیروزی و شکست دادن رقیب عامل احیای هویت ملی و یکپارچگی میشود. شکل گرفتن یک «ما»ی جمعی در مسابقاتی چون جام جهانی سرنوشت نمادین هر کشور را به یازده نفر در مستطیل سبز حواله میکند. گاهی غلبه بر یک تیم از پیروزی در یک جنگ مهم تر میشود. بیشک بازی ایران و آمریکا برای ما تنها یک بازی نبود. حضور بلافاصله مردم در خیابان درآن ساعات نیمه شب و پیام رهبر انقلاب خود حامل بارمعنایی بسیار مهمیست. در آن جام ما حذف شدیم اما هیچکس شاید ناراحت نبود چون پیروزی برامریکا آنقدر شیرین بود که باعث شود حذفمان را فراموش کنیم و این شاید نماد همان غفلتی باشد که دکتر زیبا کلام به خاطر اشاره بهآن مورد نکوهش قرار گرفت. فوتبال فقط یک بازی نیست و گاهی عرصه تقابل دولتها و تعیین سرنوشت سیاستمداران نیز میشود.اسلاوانکا دراکولیچ و ایوان کلیما در نوشتههای خود از دوران استبداد کمونیستی وقایعی را بازگو کردند که نشان از اهمیت نمادین این «بازی» برای نهاد قدرت داشت در زمان برگزاری بازیها در کشورهای بلوک شرق دولت سعی میکرد مسیر عبور توریستها و تیمها را تروتمیز کند. به مردم سفارش میکرد از مملکت خود و شرایطی که دارند حسابی تعریف کنند.و آنها گاهی مجبور میشدند در مصاحبههایشان از آنچه سوسیالیسم واقعا موجود خوانده میشد بهنیکی یاد کنند و دل غربیها را بسوزانند.
حتی نحوهی بازی یک تیم ملی در زمین هم میتواند نمادی از ساختار یک کشور باشد.در کشورهای آفریقایی و آمریکایی بسیاری تنها به ستارههایشان دل میبندند. در کشورهای امریکای لاتین مهارتهای فردی بازیکنان بر چیزهای دیگر ارجحیت دارد.در کشورهایی نظیر برزیل و آرژانتین که فوتبال حقیقتاً برایشان تبدیل به مذهبی مدرن شده است، ستارگانی ظهور میکنند که قبله آمالشان بازی در باشگاههای اروپاییست. در اروپا اما استراتژی، برنامهریزی بلند مدت تیمی و تاکتیک گروهی حرف اول را میزند. آنها به محدودیتهای خود واقفند و سعی میکند ضعفهای خود را به نحو دیگری جبران کنند!
و درپایان شاید بهتر باشد یکبار دیگر بهابتدا برگردیم! به عرصهای که جام جهانی را فرصتی بیبدیل برای رسانههای تولیدکننده سرگرمی و بهشت تبلیغاتچیها کردهاست. هزاران کیلومتر آنسوتر در سرزمین فلسطین، حکومتی نامشروع و تندخو شیرینی این جام را درکام بسیاری از مردم تلخ کرد.
اما حال میبینیم که سیل انتقادات به رفتار غیرانسانی اسرائیل روزبروز تشدید میشود! و رژیم درندهخو روز به منفورتر میبینیم که فوتبال به مثابه یک پدیده فراگیر از سویهها و علوم متعددی قابل بررسیست، بررسی آنچه منتقدان و روشنفکران آنرا فقط یک «بازی» میدانند از منظر «روانشناسی اجتماعی»، «تاریخ اجتماعی»، «علوم اقتصادی»، «علوم سیاسی»، «ریاضی و فیزیک»، «فنآوری اطلاعات و ارتباطات» و حتی در زمینه «فلسفه اخلاق و عقل عملی» هم حائز اهمیت میگردد.
اشاره: این مقاله در روزنامه ابتکار: مورخ 29 تیر 1393 منتشر شده است.